ساعت ۱۵ روز چهارشنبه ۲۱ فروردینماه قاضی دشتبان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مسئولان زندان قزلحصار کرج از قتل زن جوانی با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد.
خودت را معرفی کن؟
جمشید هستم ۳۳ ساله.
به چه اتهامی در زندان بودی؟
به جرم خرید و فروش مواد مخدر
چند بار سابقه زندان داری؟
اولین بار در سال۸۵ به جرم خرید و فروش کراک به زندان افتادم که پس از هشتماه حبس آزاد شدم، اما پنجسال قبل دوباره گرفتار شدم و به زندان افتادم.
دادگاه چه حکمی داده بود؟
پنجسال قبل مأموران یک کیلو و نیم هروئین از من کشف کردند و دادگاه هم به من حکم اعدام داد، اما مدتی بعد به خاطر حسن رفتارم در زندان مورد عفو قرار گرفتم و حکم اعدامم به حبس ابد تبدیل شد تا اینکه هفتماه قبل دوباره مورد عفو قرار گرفتم و این بار حبس ابدم شکست و به ۳۰سال زندان محکوم شدم.
چه شد که قاچاق فروش شدی؟
ابتدا در شهرستان کشاورزی میکردم تا اینکه برای کار به تهران آمدم و معتاد شدم. پس از اعتیاد به مواد مخدر شروع به فروش مواد مخدر کردم که درآمدش خوب بود و وسوسه شدم و ادامه دادم.
چطور با همسرت آشنا شدی و ازدواج کردی؟
همسرم دختر خالهام بود و سال ۸۳ با هم ازدواج کردیم و الان یک پسر ۱۰ ساله داریم.
چرا او را به قتل رساندی؟
از همان ابتدای ازدواج از همسرم خوشم نمیآمد و با هم اختلاف داشتیم. وقتی به زندان افتادم از همسرم خواسته بودم درخواست طلاق بدهد، اما او قبول نکرد که نقشه قتل او را طراحی و اجرا کردم.
فقط به همین دلیل؟
نه، از او نفرت هم داشتم به طوریکه دوست نداشتم اسمش در شناسنامهام باشد.
چرا؟
وقتی به زندان افتادم به من توجهی نمیکرد و به حرفهایم عمل نمیکرد به طوریکه از رفتارش خسته شده بودم.
بیشتر توضیح بده؟
اول از همه اینکه برادرش در جرم من شریک بود، اما او را لو ندادم و انتظار داشتم او و همسرم بیشتر مرا درک کنند. دوست داشتم به دنبال کار من باشند و برای آزادیام تلاش کنند، اما همسرم بدون اجازه من برای ادامه زندگی به شهرستان و نزد خانوادهاش رفت. او حتی به ملاقات من هم نمیآمد و آخرین بار قبل از حادثه آذر سال قبل بود که به ملاقاتم آمد و فکر کنم خانوادهاش به او اجازه نمیدادند به ملاقاتم بیاید. همه این موارد باعث شد که از او نفرت پیدا کنم و به همین دلیل از او خواستم از من جدا شود، اما او قبول نمیکرد و میگفت: منتظر من میماند تا از زندان آزاد شوم و در نهایت تصمیم به قتل او گرفتم.
شما که زندان بودی چطور متوجه میشدی که همسرت درکت نمیکند؟
من در زندان موبایل داشتم و هر روز با خانوادهام و همسرم و دوستانم در ارتباط بودم. او حتی تلفنی هم به حرفهای من توجهی نمیکرد.
از چه زمانی تصمیم به قتل گرفتی؟
یک هفته قبل از حادثه تصمیم گرفتم او را به بهانهای به زندان بکشم. به همین دلیل با همسرم تماس گرفتم و به او گفتم قصد دارم خودکشی کنم و از او خواستم برای آخرین بار به ملاقات من بیاید تا وصیت کنم که او هم ملاقات شرعی گرفت و روز حادثه به زندان آمد.
چاقو از کجا آوردی؟
روز حادثه تصمیم گرفتم او را در اتاق ملاقات شرعی خفه کنم، اما داخل اتوبوسی که ما را به قسمت ملاقات میبرد یک چاقوی دستساز پیدا کردم. وقتی وارد اتاق شدیم ابتدا مشاجره لفظی کردیم که شروع به داد و فریاد کرد و دهانش را گرفتم و با چاقو دو ضربه به او زدم. بعد هم با بند شلوارم خودم را به میلهای حلق آویز کردم، اما مأموران متوجه شدند و مرا نجات دادند.
درباره این سایت